سفر به دبی بدون آرتین !!
ساعت 3 نیمه شب اول آبان بود و من و بابا باید میرفتیم فرودگاه امام اما بدون تو اینبار باید میرفتیم سفر !! قلبم داشت کنده میشد خیلی پشیمون بودم که چرا تو رو نمیبردم اما ویزا برات نگرفته بودم و هیچ کاری از دستم برنمیومد مامانی اینا دلداریم میدادن و میگفتن به آرتین با ما خیلی خوش میگذره و نمیذاریم اذیت بشه اما دلهره داشتم و هیچی آرومم نمیکرد آژانس جلو در منتظرمون بود اومدم کنارت و کلی بوسیدم و همونطور اشک میریختم دوست داشتم به این سفر نرم اما قادر کلی باهام صحبت کرد و بلاخره از در رفتیم بیرون همون موقع یه تکونی تو خواب خوردی و یه چیزی گفتی و خوابیدی. تو راه ماشین آژانس به صدا افتاد راننده گفت میخواین برسونمتون تهران با یه ماشین دیگه برید فرودگ...
نویسنده :
مامان سپیده
17:10